پلاک 117.

کسی شاید چه میداند 

شاید همزمان ک بلند بلند میخندیم 

و از گوشه چشم هایمان یکی دو قطره اشک ک جاری نشده خشک میشوند 

یکی در درونمان دارد بی صدا گریه میکند 

من 

به اشک شوق ادم ها مشکوکم ...!

۵ نظر ۴ لایک :)

پلاک 116

من بیشتر از اینکه صبور باشم، حسودم.

به چی یا کی، خیلی مهم نیست، من به هر اتفاقی که یه سمتش تو باشی و طرف دیگش خودم نباشم حسودم.

من ساعتای زیادی به عکسای تو خیره می‌شم و به آدمایی نگاه می‌کنم که چقدر شبیه من نیستن. به لبایی که تو رو صدا می‌زنن، به گوشایی که از تو می‌شنون،  به چشمایی که تو رو می‌بینن.

و به این فکر می‌کنم که چقدر آرزو داشتم، تا همه اونا من بودم.

آدما، مرگ مشخصی دارن که حتما ازش بی‌خبرن، اما من مطمئنم از حسادت دق می‌کنم.


۳ نظر ۲ لایک :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان