پلاک 117.
کسی شاید چه میداند
شاید همزمان ک بلند بلند میخندیم
و از گوشه چشم هایمان یکی دو قطره اشک ک جاری نشده خشک میشوند
یکی در درونمان دارد بی صدا گریه میکند
من
به اشک شوق ادم ها مشکوکم ...!
کسی شاید چه میداند
شاید همزمان ک بلند بلند میخندیم
و از گوشه چشم هایمان یکی دو قطره اشک ک جاری نشده خشک میشوند
یکی در درونمان دارد بی صدا گریه میکند
من
به اشک شوق ادم ها مشکوکم ...!
من بیشتر از اینکه صبور باشم، حسودم.
به چی یا کی، خیلی مهم نیست، من به هر اتفاقی که یه سمتش تو باشی و طرف دیگش خودم نباشم حسودم.
من ساعتای زیادی به عکسای تو خیره میشم و به آدمایی نگاه میکنم که چقدر شبیه من نیستن. به لبایی که تو رو صدا میزنن، به گوشایی که از تو میشنون، به چشمایی که تو رو میبینن.
و به این فکر میکنم که چقدر آرزو داشتم، تا همه اونا من بودم.
آدما، مرگ مشخصی دارن که حتما ازش بیخبرن، اما من مطمئنم از حسادت دق میکنم.